شب بیست و یکم
انقـــــــــــد دلم گرفته امشب
نمیدونم چرا !
خبری از احیا رفتن بیرون از خونه نیس چون بنده وضعیت جسمانی مساعدی ندارم
احیا رو پای تی وی بجا خواهیم آورد ، اگر خوابمان نگیرد البته !
کلا دپرسم الان... احساس میکنم سعادت درک شبای قدر ازم گرفته شده یه جورایی
اصلا یه تشویش خاطر و دل نگرانی بخصوصی دارم رمضان ِ امسال ... همش میترسم خدا سرش شلوغ باشه صدای ضعیف منو نشنوه ...
چند ساله که هر چی تو این شبا ازش خواستم رو بهم داده
شاید همین توجه قشنگش حریصم کرده و تشنه تر برای خواستن هام
و بــــــــاز هم من ! لی لی !!! این پایین منتظر دست نوازشت هستم
خیلی کوچیکم .... شاید کِدر ....شاید خاکستری ... شاید غبار گرفته
اونقدر که به چشم نیام ولی خیالم راحته که تو میبینی منو
پس !!!
بــــاز هم منتظرم خدا جان*
شب نوزدهم چون روضه فامیلی دعوت شده بودم برخلاف اونچه که تصورش رو میکردم ، بسیار بسیااااار خوب بود
اگه صدام بجایی رسیده باشه قبل از خودم به یاد همه ی همه ی کسایی که خودمم باورم نمیشه بودم
حتی شما دوست عزیز !!!
پرچم حرم مطهر امام حسین (ع) توی اون مجلس دست به دست میشد و لحظه ای که با چشمان بسته ام ، میبوئیدم عطر عشق به امام عطشانمان را .... با دلی شکسته از سنگینی بار گناهانی که بر دوشم احساس میکردم به همه ی شما مجازیان عزیزم هم فکر کردم ، حتی !!! و برایتان طلب روا شدن حوائج را داشتم
هر کدوم رو که میدونستم با اسم و هر کدوم رو که نه ... با اسم وبلاگ با خودم و خدای خودم مرور میکردم
پ ن : پرچم های زیارت گاه ها چند وقت یکبار تعویض میشن و پرچم قدیمی تر رو نمیدونم چه جوری میارن
پ ن : التماس دعای شب زنده داران با خدا