صد بار اگر توبه شکستی باز آ
یه وقتایی احساس میکنی یه چیزی راه گلوتُ بسته
احساس میکنی یه وزنه روی سینه ات ِ ، جوری که حتی نفست هم به سختی در میاد
احساس میکنی یه بغضی همراهت ِ که اگه بترکه راحت میشی ، نفست درمیاد
نمیدونم ! میشه کلی گریه کنی ، زار بزنی اما بازم احساس سبکی نکنی ؟؟؟
تا حالا شده به این فکر کنی که اگه متوجه بشی روز آخر زندگیته چه حالی پیدا میکنی ؟؟؟
شاید یه حالی که اصلا نشه با واژه یا جمله ای مثالش زد
شاید یه چیزی مثه اسپند روی آتیش ... نه ؟
من الان این حال ُ دارم
یه رازی رو بهت بگم ؟
تو دو شب گذشته ی احیا ، خیلی دعا کردم ... خیــــاـــــــــــــــــــــــــــی
ولی
توبه نکردم
میدونی ! خجالت میکشیدم توبه کنم ... نه فکر کنی یقیین ندارم که خدا یُحب التوابین ِ هاااا ، نه !!!
فقط
خجالت میکشیدم توبه کنم و باااااااااااااااااز توبه شـــــــِــــکنم
میترسیدم نباشم از آنها که فرمود
يا ايّها الَّذينَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً (اى كسانى كه ايمان آوردهايد توبه حقيقى و خالص كنيد.)
میترسم حقیقی نباشه از این جهت که مطمئنم .... مطمئنم که باز هم توبه شکن خواهم بود
چه گناه بزرگی ِ اعتماد نداشتن به خودت مگه نه ؟
اینه که من هنوز راه گلوم بستس ... مهلت داره تموم میشه ، دو شبش گذشت و امشب ، شب آخر ِ
و من دارم بال بال میزنم که یعنی تا سال دیگه این موقع چه خواهد گذشت بر ما
چه کنم با این حال زارم .......................................................................
یا ربّ ... یا ربّ ... یا ربّ
العفو
شب ٢٣رمضان
التماس دعا مهمون عزیز این خونه