مامان و بابای دل گنجیشکی

کی باورش میشه

1391/9/25 23:53
نویسنده : لی لی
215 بازدید
اشتراک گذاری

این دومین شنبه ای که از ارسال پست قبلیم میگذره

نمیدونم چی بگم

ولی....

همون طور که گفته بودم هنوزم نگرانی هست!

باورم نمیشه وقتی اون پست رو مینوشتم پر از امید بودیم همگی

عزیز جون عمل کرد. همون دوشنبه

من یکشنبه شب همراهی عزیز بودم تا صبح روز دوشنبه

اون شب وقتی عزیز میخوابید سوره ها و دعاهایی رو که میتونستم برای سلامتیشون میخوندم

طبق معمول هر روز که مامان (مامان همسری) روزا میومد و هر کی شب همراهی بود جاشو با مامان عوض میکرد تا شب ...منم همین کارو کردم

و اون روز هم روز آخر قبل از عمل بود

از خونه مدام تلفنی با مامان صحبت میکردم ....که از اوضاع مطلع بشم

عمل عزیز نسبت به عملهای دیگه خیلی طولانی شد و این مسئله برای من یکی خیلی نگران کننده بود...عمل تموم شد و همه خوشحال شدیم و منتظر ..تا بهوش اومدن عزیز....فردا صبحش دوباره زنگ زدم که خبر بهوش اومدن عزیز رو بشنوم که خبر عمل مجدد رو شنیدم

دور قلب مهربون عزیز خون لخته شده بود که دوباره عمل انجام شد

یعنی یه عمل به این سنگینی دو بـــــار روی یه فرد ضعیف و مسن

بازم دلهره

بازم نگرانی

و انتظار

١٣ روزه که منتظریم ...منتظر اینکه عزیز چشماشو باز کنه

کی باورش میشه.....احساس میکنم تو شوکم

دیروز با همسری رفتیم تو بخش مراقبت های ویژه کنار عزیز

دستشو گرفتم تو دستم گرم گـــرم بود

کی باورش میشه عزیز دیگه نمیتونه بدون دستگاه نفس بکشه

چطور باور کنیم هوشیاری عزیز صفرِ.....یه چیزی بدتر از کما

بهش گفتم عزیز میدونم صدامو میشنوی ....برگرد عزیز ...برگرد...

همش لحظه لحظه های اون شب آخر رو یادم میاد که من! کنارش بودم

هیچ وقت فکر نمیکردم چند روز بعد مدام به درگاه خدا التماس میکنیم که عزیز برگرده

 دوستای عزیزم ازتون خواهش میکنم هر کی که این مطلب رو خوندبرای سلامتی همه بیماران

و عزیز مهربون ما دعا کنه فقط یه دعا از ته قلبای مهربونتون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

هیراد و عمه لیلاش
26 آذر 91 0:31
سلام به دوست جونی عزیزم یه خواهش کوچولو از شما دارم من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها شرکت کردم ممنون میشم که به عکس من رای 5 امتیازی بدید لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
نارینه
30 آذر 91 1:14
چشمام پر از اشک شد .. فقط کسی که این لحظه رو تجربه کرده میدونه شماها چی میکشید ... تو اون لحظه ها که خواهرم رو با التماس از خدا میخواستم یکی زد رو شونم و گفت ازخدا نخواه که برگرده ... بگو هرچی صلاحه پیش بیاد ... ایشالله عزیزتون سالم برمیگرده ... آمین
mehrnaz
1 دی 91 21:01
ishalah harche zudtar be sahebe in mahaye aziz va sangin hame aziza va azize shoma ham khub she azizam
زهرا مامان قاصدک
2 دی 91 22:52
سلام دوست مهربونم ! بخاطر دو تا اتفاق ناراحت کننده که براتون افتاده خیلی ناراحت و متاسفم ! خدا زن عموی همسرتون رو بیامرزه و به عزیزتون هم شفا بده ! منو نی نی کوچولوم حتما برای سلامتی عزیزت دعا می کنیم ! انشاا... حالش خوب می شه دوستم . غصه نخور راستی ممنون که بهم سر میزنی . منم دلم برات تنگ شده ! فرصت نمی کنم عکس بزارم اما بزودی میام با یه عالمه عکس از قاصدکم