13 رجب...
از دیشب تا حالا دارم فکر میکنم چی بنویسم
برای روز پدر
برای روز مرد
برای باباهای خوبمون
برای همسر عزیزم
یکمم دنبال مطلب گشتم ولی آخرش چیزی که احساس واقعیمو بیان کنه رو پیدا نکردم
دلم میخواست یه چیزی برای عزیزان دلم بنویسم که همونی باشه که تو دلمه
آخرش بجای همه ی مطلبایی که دیدم ترجیح دادم با زبون ساده خودم بگم
بگم: همسرم!!
ازت ممنونم...
ممنونم
که اینهمه دوسم داری
که اینهمه مهربونی
که اینقدر خوب بودنو خوب تر شدنو خوب بلدی
که کاری کردی که بهت بگم احساس میکنم زندگی الانم مثه یه رویاس
که به خاطر من از خیلی از علاقه هات میگذری (هیچ وقت اونارو یادم نمیره)
که ازت خواستم اگه منم تو زندگیمون کوتاهی کردم تو با خوبی کردن منو شرمنده کنی و تو قبول کردی
دوست داشتم بهترینها رو بهت هدیه بدم ولی هیچ چیز بهتر از اینکه دستت رو ببوسم برای قدردانی از خوبیهات و عشقی که همیشه خودت بهتر از همه حسش میکنی ندارم که تقدیمت کنم
رضای عزیزم دوستت دارم
و پدرای خوبمون که هر چه کنیم جبران کوچکترین محبتهایی هم که به ما داشتن نمیشه
فقط میتونم بگم خدای خوبم همیشه عزیزانم رو سالم نگه دار