تعبیر خواب

صبح با یه خوابِ بد، بیدار شدم (یه اتفاقی برای بابای مهربونم افتاده بود)

انقدر تو خواب گریه کرده بودم که وقتی بیدار شدم روحم که داغون بود هـــیچ ... جسمم توان نداشت

نمیدونم تاثیر یه خواب بد رو اینجوری روی خودتون احساس کردین یا نه !

به خودم گفتم : عجب روزی رو شروع کردم

طبق روال هر روز رفتیم پیاده روی میان گل و بلبل های بوستان نزدیک خونمون

بعد از اونم رفتیم خرید (وسایل شروع کار بنده در کلاس نقاشی و یه مایو برای شروع برنامه تفریحات سالممون)

بعد از ظهر هم رفتم خونه پدری مهمونی (جهت دور هم جمع شدن اقوام)

غروب همسری اومد دنبالم که بریم ددر دودور رفتیم ولی هنوز نرفته ، متوجه شدم که دوستای همسری همگی قراره شب رو برن یکی از روستاهای اطراف خوش بگذرونن

علارغم مخالفتهای همسری با اصرار موفق شدم ایشون رو هم بفرستم بره صفا سیتی

قرار شد بنده برگردم خونه پدری که شب رو تنها نباشم

تا این جاش همه چی خوب بود ....اصلا یادم نبود که صبح چه فکری با خودم کرده بودم ....به نظر روز خوبی میومد

ولی! وقتی رسیدم ... دیدم خواب مضخرفم تعبیر شده

بابای عزیزم تصادف کرده بود

خدا به هممون رحم کرده بود ... راننده بی معرفت هم فرار رو بر قرار ترجیح داده بود

هر چند اگرم مونده بود مثه دفعه های قبلی بابای عزیزتر از جانم تو اون حالش به اون دلداری میداد و میگفت نترس بابا جون چیزی نشده ،خودت خوبی؟

ولی ای کاش بابای منو اون وسط ول نکرده بود که پای پیاده با دست و پای شکسته بیاد خونه

ای کاش تو این موقعیت ها پای اشتباهاتمون بایستیم ...

حالا حکمت خواب من یا دلشوره های بی دلیل مامان از صبح و اصرار کردناش به بابام که امروز با دست خودت صدقه بده چیه نمیدونم !!!

نمیدونم فایده اینکه بعضی وقتا قبل از یه اتفاق بد یه چیزایی به دل آدم میوفته ، چیه ؟

کاش حداقل میشد جلوی اون اتفاق رو گرفت

ولی ! وقتی قرار نیست بشه گرفت ، اینکه من از قبل حسش کنم به چه دردم میخوره

به هر حال ...

شکــــــــــــــــــــــــــــــــــر که پدرم رو یه بار دیگه بهمون برگردوندی خدااااااااااااااا...

*خدا جان !!! همیشه تکیه گاهامون رو برامون قرص و محکم نگه دار لطفا *