مامان و بابای دل گنجیشکی

الهـــــی شکر

1391/8/24 23:41
نویسنده : لی لی
305 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شکر

خدایا هیچ وقت نعمت سلامتی رو ازمون نگیر

این چند وقت اخیر عزیز جون مادر بزرگ همسری تو بیمارستان بستری بود

و کوچیکترین کاری که از دست ما بر می اومد این بود که یه شب به عنوان همراهی کنارشون باشیم

قضیه از این قرار بود که یه شب نفس عزیز جون میگیره و آقاجون با اورژانس تماس میگیره و برای اینکه کسی نگران نشه تا فردا صبح هم به کسی خبر نمیدن که همه با آرامش شب رو به صبح برسونن

از اون روز تقریبا یه هفته بستری بود تا آنژیو انجام بدن و خدا رو شکر نتیجه این بود که فقط یکی از رگهای قلب عزیزجون گرفته بود که اونم با دارو رفع میشه

دو سه روز پیش هم مامان مهربونم در حین سبزی پاک کردن برای بنده یه دفهبی دلیل رگ کمرش میگیره

و این بار اولش نبود تا بحال چند بار اینجوری شده

منم چند روزی میرم اونجا کمکش کنم که زودتر خوب بشه

گنــــــــــا داره مامانم

و امــــــــــاااا همسری هم به شدت دنبال کارای سربازی و ایناست...

هر روز بین کار یکی از کاراشو انجام میده

امشب خونه مامان اینا بودیم که تصمیم گرفتیم بیایم خونه و دوباره فردا صبح موقع رفتن همسری به محل کارش منم باهاش برم خونه مامان اینا

دو شبه داره بارون میاد ...بارونو خیلی دوس دارم ... امشب موقع خونه اومدن ماشین رفت تو یه چاله کلی آب پاشید هوا منم جیقو شدمو گفتم چه باحال بود

همسری جونمم گفت دوس داشتی ؟ الان میبرمت یه جا که کل ماشین بره توی آب منم آخ جون آخ جونم رفت هوا

خلاصه اومدیم تا به منطقه عملیات رسیدیم دیدیم.......ای بابا.... آدم بدااا (ماموران شهرداری)زودتر از ما رسیدن اونجا و راه رو بستن که اون چاله فضایی ایجاد خطر نکنه

بعد منو همسری مثه دو تا بچه کوکولو آویزون شدیم که نتونستیم شیطونی کنیم

همین طور که نا امید میومدیم به میدون نزدیک خونمون رسیدم دیدیم ......بـــه بـــــه یه دونه از اون چاله فضایی ها دور میدون درست شده

همسریه مـــااَم گازشو گرفتَُ د ــِـ برو که رفتیم هی دور میدون میچرخیدیمو  آب میپاشید بالا و منم ذوق میکردمو جیق میزدم

چند دوری که زدیم دیدم دارن نگاهمون میکنن

وااااااااااااااااای که تو این لحظه های قشنگ فکر اینکه چند وقته دیگه عزیز دلم باید بره و تنها شم

و کیه که اون موقع برای دل خوشی های هر چند کوچیک من ذوق کنه و تلاش.....دلمو گیـروند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نارینه
25 آبان 91 2:10
دنیاتون شاده شاده شاد

پس شماهایید که رو مردم آب میپاشید !!!

ـِ ـِ ـِ پس مشمول شمام شده آب پاشی ما
ریحان
27 آبان 91 11:24
غصه نخور عزیزم خودم میبرمت میندازمت تو چاله جیقو بشی
منتها در اومدنمون دیگه با خداست

هههههه میسی
مگه خودتم میخوایی بیایی تو چاله با من؟
فرشته
6 آذر 91 17:21
چه با مزه بودراستی چند سالته گل بهار؟:
24سالمه عزیزم