مامان و بابای دل گنجیشکی

آرزو

1391/6/31 16:25
نویسنده : لی لی
419 بازدید
اشتراک گذاری

دوب دوب     

دوب دوب   

دوب دوب   

دوب دوب    

دووووووووووووووووووووووووو بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وااااااااااااااای قلبم

نمیرم خدااااااااا

عجب حالی دارم !!!!! خودمم نمیدونم

هر چی هست خیلی خوبــه ، خیلی قشنگه

دو ساااااااااااال گذشـــــــــــتـــ

خدااااااااااااااا جون مرسی

چیکار کنم نمیتونم خودمو کنترل کنم بدووواَم ؟؟

 بــپـَـر بپـــر کنم ؟؟؟

کاش میتونستم پرواز کنم

 هر چند که الانم تو آسمونا سیر میکنم

جیــــــــــــــــــــــــــــــق

جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق

جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق  بزنم ؟؟؟

اِ اِِِِِِِِِِِِِِِِِِ اِ اِ  اینو یادم رفت قبلش بپرسمsmile emoticon kolobok

نترسیاااااا دیونه نشدم

شایدم شدم!!!!!!!!

الان میگم چی شده ، وایسا.................از کجاش شروع کنم ...........اااااااااااز

ولــــش کن همینجوری قاطی پاتی میگم دیگه الان تمرکز ندارم

هفته در پیش رو هفته ی خیلی خاصی برای منو همسری جونم

به ترتیب سالگرد عروسیمون.......روز تولد من.......و .....سالگرد عقدمون

خب جونم براتون بگه منو همسری اصلا در مورد این روزا با هم صحبتی نکرده بودیم

و بنده به مناسبت سالگرد عروسیمون ١/٧/٨٩ یه تیشرت برای همسری خریده بودم و توی کمدمون

مثلا قایم کرده بودم که رضا جونم اونو نبینه

از اونجایی که استعداد زیادی در گم کردن چیزای مختلف دارم همسری به دنبال شیء گمگشته شروع به بازرسی خونه کرد و منه کم هواس تا رسیدم دیدم که دل و روده کمد ریخته بهم

و...... تیشرت مذکور نیز همون جا مچاله شده........و  مثه یخ وا رفتم که اِ اِ اِ لو رفتم همسری لباسشو دید

دیگه سورپرایز بی سورپرایز

به همسری گفتم دیدی

گفت چیو

تو دلم گفتم حالا داره فیلمم بازی میکنه مثلا من غصه نخورم

گفتم خودتو به اون راه نزن دیدیش

یه نگاه داخل کمد کرد و یه جعبه پیراهن که قبلا بهش هدیه داده بودمو دیدُ گفت نه بابا من فکر کردم همون جعبه قبلی اس

بازم وا رفتم اینبار از اینکه لباسه همون جا جلوی چشمش بود و هنوزم نمیدیدش و فکر کرد اون جعبه رو میگم ....و........خودم لوش داده بودم

خلاصــــــــه تا امشب که همسری طبق قرار قبلی که داشتیم گفت بریم عینک بخریم

قبل از اینکه بریم بر خلاف همیشه اصرار رو اصرار که زود باش زود باش

منم هی میگفتم خبـــــ دیگه چه خبره مگه؟میگفت هیچی بریم که اگه من خسته شدم زود برگردیم

منم میگفتم مگه فوتبال داره ؟میگفت نه

دوباره میگفت زود باش دیگه

منم گفتم ای بابا اگه برنامه خاصی داری اصلا نریم. امشبم پنجشنبس شلوغه میخوایی یه شب دیگه بریم!!!!

و....... بالاخره رفتیم

منو پیاده کرد و گفت تو برو عینکا رو ببین تا من جای پارک پیدا کنم ویه ربعی منو اونجا گذشت تا اومد منم داشتم حرص میخوردم

یکی دو تا عینک فروشی رو دیدم و همسریم مداااااااام میگفت حالم یه جوریه......دلم درد میکنه.....دستشویی دارم و از این حرفا

منم هـــی میگفتم حتما گرسنته یه چیزی بگیر بخور......به روی خودش نمیآورد

چیز خاصی نپسندیدیم و دوباره میچرخیدیم دنبال عینک فروشی

که همسری گفت بریم فلان جا من اونجا رو خیلی دوس دارم از اونجا همه شهر پیداس خیلی قشنگه و یدفه وایساد که من برم یه رانی بخرم بخوریم منم گفتم من که اینهمه بهت گفتم

رفت و........یه عالمه وقت طول کشید تا اومد بعدم گفت همش گرم بود همه رو بهم ریختم تا خنکاشو بیارم

و بعدشم سریع رفت به سمت رستوران

من گفتم الان که زودِ هنوز ساعت ١٠ نشده که پای همون دل درد معروف رو کشید وسط

و........رفتیم

داخل که شدیم همسری گفت خیلی شلوغه! اگه جا باشه !!... منم داشتم نگا میکردم جا پیدا کنم که ییــهــــوآقا مجید برادر شوهری رو دیدم ، گفتم رضا ببین اونام اینجان و هنوز خیل عظیم خانواده رو بجز همون یه نفر ندیده بودم با این حال که همه کنار هم بودن

چه سرعت انتقال بالایی دارم من

کـــلا باهوشم

بعدم دیدم دوربینو ، فیلمبرداریو ،تبریکو ،تازه دو زاری افتاد چه خبره

همه بودن کل خانواده خودم و عشقم

تو راه که میومدیم چون لباس همسری لو رفته بود حرف شد و گفتم تو این چند سال من فقط یه بار سورپرایز شدم اونم برای همین روزا بود که رفتیم بیرون کلی هدیه های قشنگ بهم دادی

ولی نمیدونستم همون موقع چه خبراااااایی بوده

و تازه کم کم متوجه شدم که همسری برای پیش بردن هدفش چقدر که برام خالی بندی نکرده بود از گیر نیومدن جای پارک و خنک نبودن رانی ها و دل دردا و دستشویی ها هزار تا چیز دیگه

همه اون موقع ها میرفت با بقیه تلفنی همه چیو چک میکرد

بعدم کیک و کااااااااااااااااااادو

حالا منم به شدت دست و پام میلرزید فک کنم داشتم آب میشدم از خجالت

و همچنان باید کادو هم باز میکردم

واااااااااااااااااااای

بازش کردم

خدااااااااااااااااااااااا جون همه چشما به من!!!! منم جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــق دارم چیکار کنم خدا جون

چی توش بود ؟؟

باورم نمیشه !!!!!!!!!!!!!!

یه نیم ست که اسمشو گذاشتیم آرزو

حالا چرا آرزو

چند ماه پیش ما رفتیم یه نیم ست خوشجل خریدم که انگشتر شو دوست نداشتم

قرار شد بریم یه انگشتر تک بخریم

که من یاد انگشتر یه نیم ست که قبلا دیده بودم و خیـــــــلی دوسش داشتم ولی قیمتش یکم بالا بودُ بخاطر همین سراغش نرفته بودیم افتادم

قرار شد بریم ببینیم انگشتر تکش چنده

رفتیم ولی آقاهه گفت که اونو تک نمیدم چون جواهرهِ و شناسنامه داره نمیشه خوردش کرد

مگر اینکه دو تا تکه شو بردارید

و ما هم چون تازه طلا خریده بودم غصه دار شدیم و اومدیم

منم از بس با دیدنش ذوق کرده بودم همسری جونم یکم غصه دار شده بود که نکنه اون نیم ست قبلیتو دوس نداری

منم گفتم نه به خدا خیلی دوسش دارم ولی اینم خــــــــــــــــیـــــلی دوسش دارم

گذشت و گذشت

 تا دیشب که دیدم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای همون نیم ستس

گوشاتونو بگیرین

جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــقsmile emoticon kolobok

چند سالی بود که آرزو رو پشت ویترین میدیم

و آخرین بار به شوخی به عشقم گفتم میدونی چرا اینو کسی نمیخره چون قراره یه روزی مال خودم باشه

وووووووووووووو.......................شد

ولی خیلی خجالت کشیدم

عزیز دلم واقعا شرمندم کرد

اینگونه بود که هدیه من آرزو نام گرفتشـ ـكلـك هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه

 

٢ سااااااااااااااال از عروسـیمون ١/٧/٨٩

٢٤ سااااااااااااال از تولد مـــــــن ٢/٧/٦٧

٤ سااااااااااااااال از عقدمـــــون ١٢/٧ ٨٧

 

 

یادش بخیر ٢ سال پیش این روزا چه خبرایی بود

 عروسیمون رو با شب تولدم و پاتختی رو با روز تولدم مقارن هم کردیم

اینم کارت عروسی و دسته گل من تو اون شب به یاد موندنی

شبم که اومدیم خونه همسری عزیزم جدیدترین آهنگ خواننده ی مورد علاقشو که من هنوز نشنیده بودم رو تقدیمم کرد

 اینم لینکش http://ahang-ahang.mihanblog.com/post/207 کار رضا صادقی به نام بانوی من

دوست داشتین گوش کنید خالی از لطف نیست

همسر عزیزم بابت همه خوبی هات از صمیم قلبم ازت ممنونم و ازت میخوام تا روزی که زنده ام مثل همه این مدت پشتیبان و تکیه گاهم باشی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

بابای ملیسا
1 مهر 91 0:24
سلام . وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه . وبلاگ ملیسا خانم با موضوع تولد یکسالگی ملیسا و سی و یکسالگی بابای ملیسا به روز شد . خوشحال میشیم که با اومدنتون و گذاشتن یه دستنوشته به یادگار ، تولد ملیسا جون رو زیباتر و باشکوهتر کنید . منتظرتون هستیم .

سلام.ممنون از لطفتون
حتمـامیام،تبریک میگم
مامان لنا
1 مهر 91 1:06
وای دخترصبر کن یکم نفس بکشم نفسمو بند اوردی کلی هیجان زده شدم: D مبارکت باشه عزیزم همچنین تبریک به آقا رضا من باید یه ملاقات حضوری با شما داشته باشم اینجوری نمیشه

1
2
3
نفس عمیــــــق
حالا بهتری؟
یک دنیا ممنون،چرا میخوایی چیکارمون کنی؟

یک عاشقانه آرام
1 مهر 91 15:28
آخیییییییییییش چقدر خوشحال شدم از این همه خوشحالیییییییییییی
الهی همیشه شاد باشین

خوشحالم که تونستم خوشحالیمو با دوستای عزیزم تقسیم کنم
ممنون گلم
امیدوارم شما هم همیشه شاد وخندون باشی
مامان لنا
1 مهر 91 16:18
خصوصی عزیزم
مامان لنا
1 مهر 91 16:27
منظورم از شما رو ببینم تو بودی آخه خیلی شیطونی و خیلی هم قشنگ و با آبو تاب مینویسی من ده بار تا حالا اون پست پایان نامه رو خوندم خیالت راحت کاری باهات ندارم خشن نیستم

میسی دوست جونم
منم خیلی دوست دارم هم دیگرو از نزدیک ببینیم
میدونم خانمی کی از شما مهلبون تر
مامان لنا
1 مهر 91 17:18
اگه حالا هستی بگو عکس بزارم تو خصوصی
نارینه
1 مهر 91 21:02
وای وای وای چقدرهیجان دار !!

مبارک باشه عروسی و تولد و اینا ...

دست آقا همسری هم درد نکنه با این همه خوشحال کردن خانومش

عکس آرزو رو هم میذاشتی دلمون آب بشه لااقل ...!!

واقعا اوج هیجان بود برام
متشکرم گلم
چشم میذارم ولی دلتون آب نشه دیگه
مامان لنا
2 مهر 91 2:43
خصوصی دوستم
sana
2 مهر 91 10:31
مبالکه من دلم علوسی موخواد....بازم از قول من از اقا رضا تشکر کن خیییییلی بهمون خوش گذشت.شبه به یاد موندنی بود.خوبه یه هفته پشت سر هم مناسبت های خوجل داریم.میشه امشبم دوباره جمع شیم اونجا؟:راستی بازم تبرییییک.خوش باشین همیشه.بابت کیک هم دستتون درد نکنه بازم مثله همیشه خوشمزه بود.

قربونت برم جاری جونم ایشالا عروسی نینی هات
خدا رو شکر که بهتون خوش گذشت
میخوایی شوبلمو چَچل کنی؟
نوش جــااااااااااان
زهرا مامان قاصدك
2 مهر 91 14:16
سلام عزيزم ؛ تولدت ، سالگرد عقد و ازدواجتون مبارك باشه !!!!
بابت هر كدوم از اين مناسبت هاي بياد ماندني و زيبا هزار بار بهتون تبريك مي گم
دست همسري هم درد نكنه معلومه خيلي دوستت داره الهي هميشه در كنار هم خوشحال و شاد باشيد

سلام به روی ماهت
هزار بار ممنون گلم
از دعای خیرت هم واقعا ممنونم
ان شـــاالله