آرزو
دوب دوب
دوب دوب
دوب دوب
دوب دوب
دووووووووووووووووووووووووو بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وااااااااااااااای قلبم
نمیرم خدااااااااا
عجب حالی دارم !!!!! خودمم نمیدونم
هر چی هست خیلی خوبــه ، خیلی قشنگه
دو ساااااااااااال گذشـــــــــــتـــ
خدااااااااااااااا جون مرسی
چیکار کنم نمیتونم خودمو کنترل کنم بدووواَم ؟؟
بــپـَـر بپـــر کنم ؟؟؟
کاش میتونستم پرواز کنم
هر چند که الانم تو آسمونا سیر میکنم
جیــــــــــــــــــــــــــــــق
جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق
جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق بزنم ؟؟؟
اِ اِِِِِِِِِِِِِِِِِِ اِ اِ اینو یادم رفت قبلش بپرسم
نترسیاااااا دیونه نشدم
شایدم شدم!!!!!!!!
الان میگم چی شده ، وایسا.................از کجاش شروع کنم ...........اااااااااااز
ولــــش کن همینجوری قاطی پاتی میگم دیگه الان تمرکز ندارم
هفته در پیش رو هفته ی خیلی خاصی برای منو همسری جونم
به ترتیب سالگرد عروسیمون.......روز تولد من.......و .....سالگرد عقدمون
خب جونم براتون بگه منو همسری اصلا در مورد این روزا با هم صحبتی نکرده بودیم
و بنده به مناسبت سالگرد عروسیمون ١/٧/٨٩ یه تیشرت برای همسری خریده بودم و توی کمدمون
مثلا قایم کرده بودم که رضا جونم اونو نبینه
از اونجایی که استعداد زیادی در گم کردن چیزای مختلف دارم همسری به دنبال شیء گمگشته شروع به بازرسی خونه کرد و منه کم هواس تا رسیدم دیدم که دل و روده کمد ریخته بهم
و...... تیشرت مذکور نیز همون جا مچاله شده........و مثه یخ وا رفتم که اِ اِ اِ لو رفتم همسری لباسشو دید
دیگه سورپرایز بی سورپرایز
به همسری گفتم دیدی
گفت چیو
تو دلم گفتم حالا داره فیلمم بازی میکنه مثلا من غصه نخورم
گفتم خودتو به اون راه نزن دیدیش
یه نگاه داخل کمد کرد و یه جعبه پیراهن که قبلا بهش هدیه داده بودمو دیدُ گفت نه بابا من فکر کردم همون جعبه قبلی اس
بازم وا رفتم اینبار از اینکه لباسه همون جا جلوی چشمش بود و هنوزم نمیدیدش و فکر کرد اون جعبه رو میگم ....و........خودم لوش داده بودم
خلاصــــــــه تا امشب که همسری طبق قرار قبلی که داشتیم گفت بریم عینک بخریم
قبل از اینکه بریم بر خلاف همیشه اصرار رو اصرار که زود باش زود باش
منم هی میگفتم خبـــــ دیگه چه خبره مگه؟میگفت هیچی بریم که اگه من خسته شدم زود برگردیم
منم میگفتم مگه فوتبال داره ؟میگفت نه
دوباره میگفت زود باش دیگه
منم گفتم ای بابا اگه برنامه خاصی داری اصلا نریم. امشبم پنجشنبس شلوغه میخوایی یه شب دیگه بریم!!!!
و....... بالاخره رفتیم
منو پیاده کرد و گفت تو برو عینکا رو ببین تا من جای پارک پیدا کنم ویه ربعی منو اونجا گذشت تا اومد منم داشتم حرص میخوردم
یکی دو تا عینک فروشی رو دیدم و همسریم مداااااااام میگفت حالم یه جوریه......دلم درد میکنه.....دستشویی دارم و از این حرفا
منم هـــی میگفتم حتما گرسنته یه چیزی بگیر بخور......به روی خودش نمیآورد
چیز خاصی نپسندیدیم و دوباره میچرخیدیم دنبال عینک فروشی
که همسری گفت بریم فلان جا من اونجا رو خیلی دوس دارم از اونجا همه شهر پیداس خیلی قشنگه و یدفه وایساد که من برم یه رانی بخرم بخوریم منم گفتم من که اینهمه بهت گفتم
رفت و........یه عالمه وقت طول کشید تا اومد بعدم گفت همش گرم بود همه رو بهم ریختم تا خنکاشو بیارم
و بعدشم سریع رفت به سمت رستوران
من گفتم الان که زودِ هنوز ساعت ١٠ نشده که پای همون دل درد معروف رو کشید وسط
و........رفتیم
داخل که شدیم همسری گفت خیلی شلوغه! اگه جا باشه !!... منم داشتم نگا میکردم جا پیدا کنم که ییــهــــوآقا مجید برادر شوهری رو دیدم ، گفتم رضا ببین اونام اینجان و هنوز خیل عظیم خانواده رو بجز همون یه نفر ندیده بودم با این حال که همه کنار هم بودن
چه سرعت انتقال بالایی دارم من
بعدم دیدم دوربینو ، فیلمبرداریو ،تبریکو ،تازه دو زاری افتاد چه خبره
همه بودن کل خانواده خودم و عشقم
تو راه که میومدیم چون لباس همسری لو رفته بود حرف شد و گفتم تو این چند سال من فقط یه بار سورپرایز شدم اونم برای همین روزا بود که رفتیم بیرون کلی هدیه های قشنگ بهم دادی
ولی نمیدونستم همون موقع چه خبراااااایی بوده
و تازه کم کم متوجه شدم که همسری برای پیش بردن هدفش چقدر که برام خالی بندی نکرده بود از گیر نیومدن جای پارک و خنک نبودن رانی ها و دل دردا و دستشویی ها هزار تا چیز دیگه
همه اون موقع ها میرفت با بقیه تلفنی همه چیو چک میکرد
بعدم کیک و کااااااااااااااااااادو
حالا منم به شدت دست و پام میلرزید فک کنم داشتم آب میشدم از خجالت
و همچنان باید کادو هم باز میکردم
واااااااااااااااااااای
بازش کردم
خدااااااااااااااااااااااا جون همه چشما به من!!!! منم جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــق دارم چیکار کنم خدا جون
چی توش بود ؟؟
باورم نمیشه !!!!!!!!!!!!!!
یه نیم ست که اسمشو گذاشتیم آرزو
حالا چرا آرزو
چند ماه پیش ما رفتیم یه نیم ست خوشجل خریدم که انگشتر شو دوست نداشتم
قرار شد بریم یه انگشتر تک بخریم
که من یاد انگشتر یه نیم ست که قبلا دیده بودم و خیـــــــلی دوسش داشتم ولی قیمتش یکم بالا بودُ بخاطر همین سراغش نرفته بودیم افتادم
قرار شد بریم ببینیم انگشتر تکش چنده
رفتیم ولی آقاهه گفت که اونو تک نمیدم چون جواهرهِ و شناسنامه داره نمیشه خوردش کرد
مگر اینکه دو تا تکه شو بردارید
و ما هم چون تازه طلا خریده بودم غصه دار شدیم و اومدیم
منم از بس با دیدنش ذوق کرده بودم همسری جونم یکم غصه دار شده بود که نکنه اون نیم ست قبلیتو دوس نداری
منم گفتم نه به خدا خیلی دوسش دارم ولی اینم خــــــــــــــــیـــــلی دوسش دارم
گذشت و گذشت
تا دیشب که دیدم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای همون نیم ستس
گوشاتونو بگیرین
جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق
چند سالی بود که آرزو رو پشت ویترین میدیم
و آخرین بار به شوخی به عشقم گفتم میدونی چرا اینو کسی نمیخره چون قراره یه روزی مال خودم باشه
وووووووووووووو.......................شد
ولی خیلی خجالت کشیدم
عزیز دلم واقعا شرمندم کرد
اینگونه بود که هدیه من آرزو نام گرفت
٢ سااااااااااااااال از عروسـیمون ١/٧/٨٩
٢٤ سااااااااااااال از تولد مـــــــن ٢/٧/٦٧
٤ سااااااااااااااال از عقدمـــــون ١٢/٧ ٨٧
یادش بخیر ٢ سال پیش این روزا چه خبرایی بود
عروسیمون رو با شب تولدم و پاتختی رو با روز تولدم مقارن هم کردیم
اینم کارت عروسی و دسته گل من تو اون شب به یاد موندنی
شبم که اومدیم خونه همسری عزیزم جدیدترین آهنگ خواننده ی مورد علاقشو که من هنوز نشنیده بودم رو تقدیمم کرد
اینم لینکش http://ahang-ahang.mihanblog.com/post/207 کار رضا صادقی به نام بانوی من
دوست داشتین گوش کنید خالی از لطف نیست
همسر عزیزم بابت همه خوبی هات از صمیم قلبم ازت ممنونم و ازت میخوام تا روزی که زنده ام مثل همه این مدت پشتیبان و تکیه گاهم باشی