مامان و بابای دل گنجیشکی

دلبری های تو

1393/4/11 16:15
نویسنده : لی لی
284 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزی ِ که به شیوه های جدید دلبری میکنی از مامان و بابا

دو روز ِ که با سکسکه های گاه و بی گاهت لبخند به لبمان میاری

دقیقا همین الان که دارم کلیدهای کیبوردم رو میفشارم تو هم با یه ریتم منظم و با نمک ضربه هایی به دل مامانی وارد میکنی که همون  سکسکه اس

پسرک شیطون من ،تا دیروز باورم نمیشد شما انقدر بزرگ شدی که میشه از روی شکمم هم خودنمایی ات رو دید .....اتفاقی بود که دیدم شکمم داره تکون میخوره ....یدفعه یه جاش کج میشد با حرکتای شما و من واقعا شوکه شدم

2.تیر.93

14:43

و چی تو دنیا هست که تا این حد در یک زن شور و شعف به پا کنه

چنان از ته دل خنده ام میگیره و قنج میزنم که هواسم از اطرافم پرت میشه و اگه کسی منو تو اون حالت ببینه حتما خجالت میکشم

گاهی وقتا با مدلهای مختلف تکون خوردنای تو منم برای خودم تصویر سازی میکنم ... مثلا یه زمانایی حس میکنم داری در درونم پیچ و تاب میخوری و ضربه ای در کار نیس اون موقع تو رو تو غلت خوردن تصور میکنم

یا بعضی وقتا یه کارایی میکنی که احساس میکنم انگشتت رو کردی تو نافم و تو اون حالت من دستشوییم میگیره

گاهی وقتا هم تصور میکنم الان داری دستت رو میاری بالا و میخوایی انگشتات رو بمکی

هر جا که باشم با تکون خوردنهای تو ، دنبال خلوتی برای خیره شدن به شکمم میگردم ... وااااااااای که چه احساس شیرینی ِ ...خدایا !!! طعم بزرگترین احساس دنیا ، حس مادرانگی رو بچشان به همه

تا الان بابا رضا ، مادر جونت (مامان مهربونم) و داییهات حرکتهای شما رو  حتی از روی لباس دیدن

یه ماه رمضان دیگه هم از راه رسید

و این اولین رمضان سه نفره ی ماست

پارسال این موفع نیت کردم هر موقع خواستیمت زیاد منتظرمان نذاری

و تو امسال در درون منی

روز اول ماه رمضان وقتی بابا روزه بود و من نه ... گریه ام گرفت و دلم سوخت ... همش یا خودم فکر میکنم کاش شما یه چند ماه این ور، اون ور تر میومدی تو دل مامانی که من میتونستم از این سفره الهی بی نصیب نباشم

...باز به خودم میگم شاید قرار ِ منو پسرم ماه رمضان رو هم در با هم بودن تجربه کنیم ...و من از این فرصت استقاده کنم و تو این ماه ، خدا رو به خودش و طهارت تو قسم بدم که تو سالم و صالح به آغوشم بیایی

دوستان التماس دعا ... برای سلامتی کودکم

پسندها (4)

نظرات (22)

مامان نسرین
2 تیر 93 17:16
آخهههههههه لی لی چه با حال. دلم واست تنگ شده بود خیلی مواظب خودت باش بووووووووووس
نیلوفر جون
3 تیر 93 16:50
جور دیگر بــــــــاید دید...
6 تیر 93 11:08
آآآآآآآآآآآآخی کوشولو...
نانا
7 تیر 93 2:18
ای جاااااااااااااااانم دلبری میکنه پسر نازمون
سنا
8 تیر 93 1:14
سکسکه!!!!آآآآخ خدا جوووووون
reihan
9 تیر 93 14:43
vaaaay mikhaaameeet ali aghaseksekeeeee
یه دختر سید
11 تیر 93 2:19
الهی بگردم این خیری هست که در این ماه دو نفره نصیب شما شده؛ شما و گل پسرتون برای ما هم دعا کنید لی لی جانم
مامان نفس طلایی
14 تیر 93 17:56
عزیز دلم ... انشالله بسلامتی .. دوستم خیلی محتاج دعا هستم ... خیلی
سمیرا
16 تیر 93 22:26
سلااااااااااام لی لی جونم الهی قربون خودت گل پسرشیطونت برمچقدر قشنگ مینویسی لی لی اصلا دوست ندارم نوشته هات تموم بشه...إن شاءالله صحیح وسالم زایمان کنی مهربونم
نانا
18 تیر 93 17:06
شهرزاد
18 تیر 93 18:08
واقعا" حس شیرینیه انقدر شیرینه که بعد از به دنیا اومدن نی نی هم دلتنگش می شی و بازم می خوای یه نی نی تو شکم داشته باشی که سکسکه کنه لگد بزنه یییا حتی دست کنه تو نافت!
زهرا مامان قاصدك
30 تیر 93 11:10
سلام لي لي جونم ! چقدر بانمك حركتهاي ني ني رو توصيف كردي! دلم براي اون لحظه ها تنگ شد! ايشاالله صحيح و سالم دنيا بياد عزيزم. وقتي بزرگ بشه و شيطنت كنه عاشقش مي شي
زهرا مامان قاصدك
30 تیر 93 11:12
دوست مهربونم من تو كربلا به ياد تمام دوستهاي وبلاگيم بودم و براشون دعا كردم . الهي قسمت خودت بشه كه بري . شما هم تو اين روزهاي قشنگ زندگيت ما رو فراموش نكن
جور دیگر بــــــــاید دید...
11 مرداد 93 21:29
سلام...همش یه مدت کوتاهی نبودم...همه چی تغییر کرده...رمزتونو عوض کردین؟؟؟؟؟نتونستم پست اخرتونو بخونم...
لی لی
پاسخ
عزیزم چیزی تغییر نکرده
جور دیگر بـــــــــــاید دید...
14 مرداد 93 19:43
چیزی که تو ذهنم بودو زدم اما نشد...میشه دوباره رمز بدی؟یعنی اشتباه زدم؟؟؟؟؟؟؟جدیدا خیلی حواس پرت شدم...معذرت...
لی لی
پاسخ
میام پیشت
مامان بردیا اریایی
16 مرداد 93 13:51
سلام ایشالله نی نی خیلی زود صحیح و سالم و تپلی میاد بغلتون به ما سر بزنین اگه دوست داشتین
لی لی
پاسخ
متشکرم خانمی ...با کمال میل عزیزم
مامان نجمه سادات
19 مرداد 93 16:44
سلام عزیزم اووف چقد ذوق کردما منم این حس هارو داشتم وقتی باردار بودم لینکتون میکنم
لی لی
پاسخ
سلام خانمی ... لطف میکنی عزیزم
معصومه
27 مرداد 93 17:44
سلام خانومی ممنونم که اومدید به من و دخترکم لطف و محبت کردید عزیزم ممکنه رمز بدید؟البته اگه مایل باشید بوووووووووووووس
لی لی
پاسخ
عزیزم شما که رمز من رو داشتید
مامان بردیا اریایی
1 شهریور 93 12:30
سلام اومدم بهتون سر بزنم و پست جدید و ببینم اما متاسفانه با پست رمز دار مواجه شدم منم این شکلی شدماگه دوست داشتین به من هم رمز بدین ممنون میشم خدا پسملی رو حفظ کنه ایشالله
لی لی
پاسخ
خوش اومدی دوست من
آقايون و خانوماي شيك پوش
7 شهریور 93 20:08
فروشگاه اينترنتي مارال ، عرضه كننده انواع شال و كلاه و عروسك و ست آتليه و ..... بافتني ارزان و شيك و مدرن . از فروشگاه اينترنتي مارال ديدن نماييد و به دوستانتان اطلاع دهيد : http://redheart.hamvar.ir
لباستان را به بيســت و هفــت نوع لبــاس تبديل کنيد
20 شهریور 93 23:42
ســـــلاااااااااااااااااااااااااااااااااااامـــــــــــــــــ... دوســــت داريـــ "يک لباس بخريـــ کــــه به راحتي به بيـســت و هفــــت لبــاس تبديل بشــــه" ؟؟ مگـه نـه؟؟ از شما دعــوت مي کنم که از ايـــن محصــــول بسيار بي نظير و فوق العاده و ديگر محصولات ديدن کنيد از اين فرصت استفاده کنيد، به راحتي خريد کنيـــد و يک خريد لــذت بخــش را تجربه کنيد ... شما مي توانيد با خيالي آسوده توضيحات تمامي محصولات موجود را مشاهده و آگاهانه خريــد کنيد... ما 24 ساعته در دسترستان هستيم و تا پايان مراحل خريد در کنارتان مي مانيم در خــــانــــه سفـــارش دهــيـــــد ، در خـــــانـــه دريافــــت کنيـــد و در خـــانــه پرداخــــت کنيد... شــــــــــــــــاد و پيــــــــــــــــروز باشـــــــــــــــــيد.....
مامان باران
24 شهریور 93 7:59
سلام مادر مهربان.تا اونجاکه بچه داری بم اجازه داد پستهاتو خوندم.البته پستای بدون رمز.ازسفرنامه شمالت خوشم اومد.تولدنی نی انشاله کی هست؟ تامیتونی استراحت کن که با تولد نی نی فرصتی نداری. .! وقت داشتی بیا و عکسهای آتلیه علی و باران را ببین. به امید اینکه وبلاگت پربشه از عکسای کوچولوت..