دلبری های تو
چند روزی ِ که به شیوه های جدید دلبری میکنی از مامان و بابا
دو روز ِ که با سکسکه های گاه و بی گاهت لبخند به لبمان میاری
دقیقا همین الان که دارم کلیدهای کیبوردم رو میفشارم تو هم با یه ریتم منظم و با نمک ضربه هایی به دل مامانی وارد میکنی که همون سکسکه اس
پسرک شیطون من ،تا دیروز باورم نمیشد شما انقدر بزرگ شدی که میشه از روی شکمم هم خودنمایی ات رو دید .....اتفاقی بود که دیدم شکمم داره تکون میخوره ....یدفعه یه جاش کج میشد با حرکتای شما و من واقعا شوکه شدم
2.تیر.93
14:43
و چی تو دنیا هست که تا این حد در یک زن شور و شعف به پا کنه
چنان از ته دل خنده ام میگیره و قنج میزنم که هواسم از اطرافم پرت میشه و اگه کسی منو تو اون حالت ببینه حتما خجالت میکشم
گاهی وقتا با مدلهای مختلف تکون خوردنای تو منم برای خودم تصویر سازی میکنم ... مثلا یه زمانایی حس میکنم داری در درونم پیچ و تاب میخوری و ضربه ای در کار نیس اون موقع تو رو تو غلت خوردن تصور میکنم
یا بعضی وقتا یه کارایی میکنی که احساس میکنم انگشتت رو کردی تو نافم و تو اون حالت من دستشوییم میگیره
گاهی وقتا هم تصور میکنم الان داری دستت رو میاری بالا و میخوایی انگشتات رو بمکی
هر جا که باشم با تکون خوردنهای تو ، دنبال خلوتی برای خیره شدن به شکمم میگردم ... وااااااااای که چه احساس شیرینی ِ ...خدایا !!! طعم بزرگترین احساس دنیا ، حس مادرانگی رو بچشان به همه
تا الان بابا رضا ، مادر جونت (مامان مهربونم) و داییهات حرکتهای شما رو حتی از روی لباس دیدن
یه ماه رمضان دیگه هم از راه رسید
و این اولین رمضان سه نفره ی ماست
پارسال این موفع نیت کردم هر موقع خواستیمت زیاد منتظرمان نذاری
و تو امسال در درون منی
روز اول ماه رمضان وقتی بابا روزه بود و من نه ... گریه ام گرفت و دلم سوخت ... همش یا خودم فکر میکنم کاش شما یه چند ماه این ور، اون ور تر میومدی تو دل مامانی که من میتونستم از این سفره الهی بی نصیب نباشم
...باز به خودم میگم شاید قرار ِ منو پسرم ماه رمضان رو هم در با هم بودن تجربه کنیم ...و من از این فرصت استقاده کنم و تو این ماه ، خدا رو به خودش و طهارت تو قسم بدم که تو سالم و صالح به آغوشم بیایی
دوستان التماس دعا ... برای سلامتی کودکم