سرعت زمان
هفته 23 بارداری رو میگذرونیم ... روزها به سرعت میگذرند و من غرق در خرید کردن و تحقیق های اینترنتی پیرامون انواع وسایل مورد نیاز نینی و نوع زایمان ها و چیدمان های اتاق کودک و ... هستم
میترسم یه روزی برسه که بگم کاش بجای همه ی اینها تمام وقتم رو صرف پسرم میکردم و بیشتر براش قرآن میخوندم ، بیشتر باهاش حرف میزدم ، بیشتر برای تغذیه خودم و گل پسرم وقت صرف میکردم
چه فایده که افسوس خوردن چیزی را حل نمیکنه
نه اینکه فکر کنی هیچ تلاشی برای شما نمیکنم هاااا
تا قبل از اینکه بدونم یه پسر شیطون رو مادری میکنم همش دنبال چی بخورم چی نخورم ها ... چی بخونم چی نخونم ها بودم و انقدر سرچ میکردم و از این و اون سوال میکردم که خودم بهتر از دکتر میدونستم چه موقع چه کاری باید انجام بدم ... یعنی یه جورایی خودت باید هر چیزی رو از دکترهای زنان بخوایی و الا اونا کار خاصی برات نمیکنن
با همه ی این احوال عذاب وجدان دست از سرم بر نمیداره
احساسم اینه که روزام باید طولانی تر میبود و کش میومد تا بتونم بهره بهتری از این لحظه های ناب ببرم
مدتیه که حرکات نازت برای بقیه هم قابل لمس شده عزیزکم
کسایی که تا حالا وجود ناز شما رو حس کردن : باباییت و مامان مهربونم و جاری های با احساسم ( زن عموهایی که بیشتر دوست دارن خاله ات باشن) هستند
بابا رضا هم مدام سراغ تکون خوردن هات رو میگیره و اگه بگم امروز نینی تکون نخورده کلی نگران میشه و غصه میخوره
کارش بجایی رسیده که بهم میگه هر موقع نینی تکون خورد بهم بگو .... اگه خونه نباشه میگه اس ام اس بده ... اگه نصف شب باشه میگه بیدارم کن و زمانی هم که بهش میگه هر جا که باشیم شروع میکنه به صحبت کردن با شما
فقط هم با پیشوند و پسوند آقا صدات میکنه (در حال حاضر علی آقای ِ پدر و علی جان مادر هستی تا ببینیم همین اسم برات موندگار خواهد شد یا نه)
در طول روز 5 ، 6 بار شایدم بیشتر تکون میخوری ... بعضی اوقات هم حدود نیم ساعت ورجه ووورجه میکنی قلب تپنده ی زندگی ما
مدتیه که شبا موقع خواب سه تایی دعای آل یاسین رو گوش میکنیم ... گوشی ِ همیشه آفلاین ام ( برای اینکه خدایی نکرده ضرری متوجه شما نشه از امواج ) رو روی شکمم میذارم و شما قطعا اون موقع یه خودی نشون میدی به مامان و بابا ... فکر میکنم تو هم مثل ما دوست داری آهنگ این دعا رو با صدای آقای سماواتی
اینروزا کم کم دارم حالت های جدید و سختی از بارداری رو تجربه میکنم ...
از همون اوایل بارداری مشکلی که سابقا داشتم و خوب شده بود ،برگشت ... اونم گیر کردن استخوان های لگنم هست که توی راه رفتن ایجاد میشه ...یعنی وقتی میخوام قدم بردارم انگار غضرفی نیست و استخوانها بهم گیر میکنن ...علتش هم کمبود کلسیم بود که الان هم کلسیم های ناچیز اندوخته در بدنم ذره ذره تقدیم ِ گل روی شما میشه
مدتی هم هست رگهای ساق پاهام میگیره و چند روزی طول میکشه تا باز بشه و گاهی به حدی شدید ِ که هم سیاه میشه هم برای راه رفتنم به کمک نیاز دارم ، علتش هم سنگینی وزن شما روی سیاهرگهای خون رسان به پاهای بنده است که فدای سرت مادر جان
کمر درد هم داره به این مجموعه اضافه شده .... دیگه نشستن های طولانی خیلی برام سخت شده
دیگه اینکه یواش یواش دارم معنی ورم های حاملگی رو هم میفهمم ... یکی دو هفته ای ِ وقتی جوراب میپوشم جای کشِش روی مچ پام میمونه و اذیتم میکنه ... اینا هم فدای سلامتی نو گل زندگیم
از خریدهای شما بگم که تقریبا بیشترش انجام شده
لباسها ، کفش ها ،بهداشتی ها،اسباب بازی ها،عروسک ها ،کتاب ها،سرویس غذا خوری ، سرویس حمل و نقل و سرویس چوبت
یه سری چیزا مونده انشاالله که اونا رو هم کم کم انجام میدیم