مامان و بابای دل گنجیشکی

سرعت زمان

1393/3/10 14:07
نویسنده : لی لی
302 بازدید
اشتراک گذاری

هفته 23 بارداری رو میگذرونیم ... روزها به سرعت میگذرند و من غرق در خرید کردن و تحقیق های اینترنتی پیرامون انواع وسایل مورد نیاز نینی و نوع زایمان ها و چیدمان های اتاق کودک و ... هستم

میترسم یه روزی برسه که بگم کاش بجای همه ی اینها تمام وقتم رو صرف پسرم میکردم و بیشتر براش قرآن میخوندم ، بیشتر باهاش حرف میزدم ، بیشتر برای تغذیه خودم و گل پسرم وقت صرف میکردم

چه فایده که افسوس خوردن چیزی را حل نمیکنه

نه اینکه فکر کنی هیچ تلاشی برای شما نمیکنم هاااا

تا قبل از اینکه بدونم یه پسر شیطون رو مادری میکنم همش دنبال چی بخورم چی نخورم ها ... چی بخونم چی نخونم ها بودم و انقدر سرچ میکردم و از این و اون سوال میکردم که خودم بهتر از دکتر میدونستم چه موقع چه کاری باید انجام بدم ... یعنی یه جورایی خودت باید هر چیزی رو از دکترهای زنان بخوایی و الا اونا کار خاصی برات نمیکنن

با همه ی این احوال عذاب وجدان دست از سرم بر نمیداره

احساسم اینه که روزام باید طولانی تر میبود و کش میومد تا بتونم بهره بهتری از این لحظه های ناب ببرم

مدتیه که حرکات نازت برای بقیه هم قابل لمس شده عزیزکم

کسایی که تا حالا وجود ناز شما رو حس کردن : باباییت و مامان مهربونم و جاری های با احساسم ( زن عموهایی که بیشتر دوست دارن خاله ات باشن) هستند

بابا رضا هم مدام سراغ تکون خوردن هات رو میگیره و اگه بگم امروز نینی تکون نخورده کلی نگران میشه و غصه میخوره

کارش بجایی رسیده که بهم میگه هر موقع نینی تکون خورد بهم بگو .... اگه خونه نباشه میگه اس ام اس بده ... اگه نصف شب باشه میگه بیدارم کن و زمانی هم که بهش میگه هر جا که باشیم شروع میکنه به صحبت کردن با شما

فقط هم با پیشوند و پسوند آقا صدات میکنه (در حال حاضر علی آقای ِ پدر و علی جان مادر هستی تا ببینیم همین اسم برات موندگار خواهد شد یا نه)

در طول روز 5 ، 6 بار شایدم بیشتر تکون میخوری ... بعضی اوقات هم حدود نیم ساعت ورجه ووورجه میکنی قلب تپنده ی زندگی ما

مدتیه که شبا موقع خواب سه تایی دعای آل یاسین رو گوش میکنیم ... گوشی ِ همیشه آفلاین ام ( برای اینکه خدایی نکرده ضرری متوجه شما نشه از امواج ) رو روی شکمم میذارم و شما قطعا اون موقع یه خودی نشون میدی به مامان و بابا ... فکر میکنم تو هم مثل ما دوست داری آهنگ این دعا رو با صدای آقای سماواتی

اینروزا کم کم دارم حالت های جدید و سختی از بارداری رو تجربه میکنم ...

از همون اوایل بارداری مشکلی که سابقا داشتم و خوب شده بود ،برگشت ... اونم گیر کردن استخوان های لگنم هست که توی راه رفتن ایجاد میشه ...یعنی وقتی میخوام قدم بردارم انگار غضرفی نیست و استخوانها بهم گیر میکنن ...علتش هم کمبود کلسیم بود که الان هم کلسیم های ناچیز اندوخته در بدنم ذره ذره تقدیم ِ گل روی شما میشه

مدتی هم هست رگهای ساق پاهام میگیره و چند روزی طول میکشه تا باز بشه و گاهی به حدی شدید ِ که هم سیاه میشه هم برای راه رفتنم به کمک نیاز دارم ، علتش هم سنگینی وزن شما روی سیاهرگهای خون رسان به پاهای بنده است که فدای سرت مادر جان

کمر درد هم داره به این مجموعه اضافه شده .... دیگه نشستن های طولانی خیلی برام سخت شده

دیگه اینکه یواش یواش دارم معنی ورم های حاملگی رو هم میفهمم ... یکی دو هفته ای ِ وقتی جوراب میپوشم جای کشِش روی مچ پام میمونه و اذیتم میکنه ... اینا هم فدای سلامتی نو گل زندگیم

از خریدهای شما بگم که تقریبا بیشترش انجام شده

لباسها ، کفش ها ،بهداشتی ها،اسباب بازی ها،عروسک ها ،کتاب ها،سرویس غذا خوری ، سرویس حمل و نقل و سرویس چوبت

یه سری چیزا مونده انشاالله که اونا رو هم کم کم انجام میدیم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

نیلوفر جون
12 خرداد 93 13:01
عزیزم خوب استراحت کن
لی لی
پاسخ
چــــشم
ژاله مامان آیدl
12 خرداد 93 15:22
مامانی دوست داری اتاق نینی شیک و تک باشه یه سری به کادو نمدی بزن kadonamadi.blogfa.com حلقه اسم ، آویز ،گیفت تولد ، گیفت دندونی ، گیفت عید .... هر کدی که دوست داشتی برام تو وبلاگم پیغام بزار تا قیمتشو بگم آدرس ایمیل یا وب سایتتم حتما برام بنویس
مامان نسرین
12 خرداد 93 20:29
به سلامتی عزیزم انشالله صحیح و سالم و خوشگل و تپل مپل به دنیا میاد.
مامان کیان
13 خرداد 93 0:44
الهی فدای گل پسر شیطونمون بشم که از حالا شیطونیاش رو شروع کرده.ایشالا که صحیح و سلامت به دنیا بیاد و گرما بخش زندگی گرمتون بشه. مراقب خودت باش عزیزم
مامان کیان
13 خرداد 93 0:45
خصوصی داری لی لی جونم
جور دیگر بــــــــاید دید...
13 خرداد 93 20:19
بسلامتی انشاءالله...مبارکش باشه...لی لی عزیز حدودا یکسالی میشه از خدا هرچی میخوام بهم نمیده...چه خواسته های کوچیک چه بزرگ بدجوری دلم شکسته حس میکنم دیگه خدا دوستم نداره و باهام قهره و صدامو نمیشنوه...دارم دق میکنم از وضعی که برام پیش اومده...ملتمس دعای شما مادر مهربون و عزیز هستم برام خیلی دعا کن که دلم بد شکسته....
سنا
16 خرداد 93 15:33
الهی من قربون این پسر وروجک بشـــــــم.واااای که حس خیلی خاص و عجیبیه حس کردن حرکات نینیی که توو شکم مامانشه. انشاالله این سه ماه و نیم هم به خوبی و خوشی بگذره براتون.البته بدون درد و کسالتهر چند بارداری بدون درد معنی نداره....خووووووش باشین و خندون
نارینه
17 خرداد 93 3:41
سلام خوبی ؟ ناز پسر خوبه ؟ چه بی پرده ؟؟ چه بی رمز !!!؟؟؟؟ خیلی مراقب خودت باش مامانی ... تک تک جمله هات رو درک میکنم ... ایشالله خدا بهت توان بده تا بتونی تا آخر راه به سلامت پیش بری توروخدا هروقت علی آقا داره ابراز وجود میکنه برای همه ی اونایی که منتظر یه تودلی هستند دعا کن ... سرفرصت عکس خریدای پسری رو هم بذار ذوووووووق کنیم یه کم !!! بووووووووووووووس برای هردوتون
عاطفه
18 خرداد 93 7:54
خیلیییییی خوبه البته به جز اون دردای بارداری که البته بعدا همون ها هم خنده رو لبت میشونه وقتی یادشون میافتی. انشالله گل پسر به سلامتی دنیا بیاد و خونتون پر شه از عشق و نشاط مخصوص کوچولوها. تکون خوردناش با این حساسیت بابا رضا تاریخی میشه ایول به جاری ها در ضمن. چه باحالن اونا انشالله علی آقا(موقتی) گل همیشه سلامت باشه و زیر سایه پدر و مادر به بالا بالاهایی که آرزوش دارید برسه. التماس دعا مامان نی نی تو دلی
reihan
20 خرداد 93 12:10
فرشته
25 خرداد 93 18:59
سلام لی لی جون خوبی؟ ببخش که کم رنگم انشاالله این دوره هم به پایان میرسه،خیلی مراقب خودت باش خواهر
یه دختر سید
11 تیر 93 2:14
عزیزم احساسات مکتوب یه مامان ِ نویسنده ی ماهر با دل ما بازی کرد، ان شاء الله هر سه سلامت زیر سایه ی امام زمان باشید مامان خانمی برای ما خیلی دعا کنید، بسیار زیاد محتاجیم در این ماه عزیز؛ زندگی تون بیشتر تر خدایی