اولین سلام
سلام عزیزم
سلام آینده ی ما ....
سلام کود.......کم.
نمیدونم چرا وقتی میخوام صدات کنم یه جوری میشم.یعنی خجالته؟یعنی چیه؟
خودمم نمیدونم ؟
بالاخره اولین سلامم رو امروز بهت کردم.خیلی وقته میخوام یه دفتر خاطرات برا خودمون،برا تو !!!! درست کنم ولی تا میومدم اینجا یه جوری میشدمو یه جورایی دست و دلم به این کار نمیرفت،آخه میدونی منو بابایی فعلا تصمیم به نینی دار شدن نداریم برای همین میگفتم آخه چی بنویسم ولی امروز با خودم گفتم از دو تا بودنمون مینویسم تا روزی که بخوام از سه تا شدنمون بنویسم
بالاخره امروز بعد از چند ساعت ور رفتن موفق شدم هر کاری میکردم یه مشکلی بهم میزد ،منم که وااااااااااااااارد .جون خودم
وقتی بعد از کلی کلنجار رفتن نوشت :ساخت وبلاگ شما با موفقیت انجام شد
اشک تو چشمام حلقه زد بازم نمیدونم چرا؟خیلی وقتا نمیتونم احساساتمو بفهمم
اینم بهت بگم که بدونی همونطوری که اسم وبمونم گذاشتم منو بابایی فوق العاده دل گنجیشکی هستیمو از هم دیگه توقع کوچیکترین اخمم نداریم چه برسه به...........
آخه ما واقعا عاشق همیم.نمیگم بی مشکل ولی اگرم دلخوریی بوجود بیاد از دوست داشتن زیاد از حدمونه دوتامونم به این قضیه اعتقاد داریم
و اما..........دیروز
دیروز روز زن بود
دومین روز زن تو خونه خودمون
مبارکم باشه نهههههههههههههههه؟چیه ؟مگه نمیشه آدم خودش به خودش تبریک بگه